چطور خانم کري مجبورم کرد که مراسم خودم رو بخورم
|
او این کار را اغلب انجام داد.
من اغلب شاهزاده جوانی را به عنوان اوج تحقیر ذکر کرده ام یعنی او واقعا و هنوز هم یک تحقیرآمیز و findomina «au فوق العاده» بود، اما به من اعتماد کنید، خانم کری، «خشن» دختر 23 ساله از سیچوان؟
عامل املاک و مستغلات «که یک بار بود»؟
اون کمتر از جوني نبود
در اینجا یک مثال کامل از آنچه منظور من است.
(پس از او از یک سفر لذت بخش در انگلستان بازگشت که شما واقعا, البته, تامین مالی!)
من هيچي نيستم اگه يه بچه خوشگل و پادوي خوب و خودپرداز انساني نباشم «ممکن است من بپرسید که در آن شما در انگلستان سفر, خانم کری», من به یاد داشته باشید با ترس از او پس از بازگشت او یک روز صبح بعد از من صبحانه خود را خدمت, و من فکر می کنم او در خلق و خوی به خصوص بد که روز بود.
«نه. -خفه شو پسر نمی بینی دارم غذا می خورم؟» (این البته در تضاد شدید با روزهای دیگر که در آن او می خواهم من به «سرگرم او» نام مستعار «صحبت کردن, پسر! من سرگرمی صبح من را می خواهم»)
من فکر می کنم این دو روز پس از آن بود که او به عقب بر گردیم, و تاخیر جت ظاهرا فرسوده نشده بود, و او در یک تن از صدای سودایی صحبت کرد, مثل اینکه می گویند «چرا دمار از روزگارمان درآورد من حتی در این نقطه در زمان ناراحت?»
«خوب, خوب» من گفتم, اگر در رفلکس, و با نگاه کردن به آن, که یکی از اشتباهات واقعی نادر من ساخته شده بود (به اشتباهات من بدون قصد به) در تمام وقت من با خانم کری ساخته شده (به اشتباهات من بدون قصد به).
دیگران وجود داشته است، اما این یکی که میله های در ذهن است.
و در نگاه به گذشته دوباره (هر چند ادراک, خواننده عزیز من است که همیشه 20/20 و بیشتر) گمان می کنم پاسخ من کمی گستاخ بود حتی اگر ما با توجه به «وانیل» (با نام مستعار غیر زن منجر) روابط. منظورم این است که، چه زنی چنین واکنشی را می خواهد وقتی که او به وضوح در بالای جهان احساس نمی کرد.
شاید من احساس کمی peeved در این واقعیت او حتی نمی تمکین کردن به من بگویید که در آن او سفر (در سکه من!) ، چه رسد به من بگویید که او چه کرد.
شاید این احساس مقید کردن بودن «وام» به یک غریبه نسبی بود (دوست داشتنی خانم V، که من خوشحالم که می گویم دیگر غریبه نیست، حداقل آن کف های بلند زیبا از او نیست!)
هر چي که بود، يه گناه کبيره اي با بالاترین نظم بود
اما گمان می کنم مجازات که تضمین یادآوری به اندازه کافی برای من هرگز به تکرار همان اشتباه دوباره, به عنوان چشم خود را با خشم روشن (در حدود همان نقطه من متوجه شدم پاس مصنوعی بسیار جدی من, و او آب پرتقال خود را در صورت من پرتاب, و به عنوان من زمزمه شتابزده «متاسفم, خانم», کلمات مانند خروپف آمد, به عنوان من برای هوا گاز به عنوان برخی از آب پرتقال ساخته شده آن راه در داخل بینی من استريل و چشمانم به معناي واقعي کلمه آب داد.
این تقریبا پس از آن توسط یک تصادف با صدای بلند دنبال شد!
Chinaware (هیچ جناس در نظر گرفته شده!) به معنای واقعی کلمه در همه جا سقوط کرد، و برای یک دقیقه به نظر می رسید که تمام جهنم شکسته بود، و در حالت ذهن خیره کننده من، هنوز در تلاش برای کشف کردن آنچه اتفاق افتاده است، من ملکه را از «recliner» خود دیدم، و قطعات چین را دیدم، قطره «ترپیکانا» آب پرتقال (ظاهرا او علاقه مند به این نام تجاری پس از سفر بریتانیا) و تکه های ولگرد نان تست در همه جا.
این خاموش توسط ظروف سرباز یا مسافر درست در مقابل من صدر بود، که یک املت بود copiously نشت کره، فلفل قرمز ولگرد در بالای آن به دنبال تماس در من به عنوان اگر با بیان forlorn و گفت: «چه چیزی فقط در اینجا اتفاق افتاده است، مایک»؟
این چیزی است که حس بینایی من پردازش شده است، البته.
من چیز دیگری را احساس کردم، همانطور که بارها و بارها به سر من احساس می کرد مانند یک کیسه مشت زدن احساس می کنم، و آن کف دست های قوی به معنای واقعی کلمه هر بار که کف دست فرود می آمد، سخت تر می شد، یا احساس می کردم.
«چطور جرات ميکني اينطوري رفتار کني، پسر! شما باید پاهای من را ببوسید و بگویید متاسفم که صبح بدی دارید، خانم کری!»
و در چند ثانیه کوتاه، او این کار را انجام داد، انگلیسی او ظاهرا با فراز و نشیب بهبود یافته است، او همچنین وقت داشت که دوبار روی صورتم تف کند، کاری که تا به امروز هرگز انجام نداده بود اگر درست به یاد بیاورم.
به عنوان تف ضربه چشم چپ من, ساخت من چشمک زدن دوباره (به عنوان اگر آب پرتقال جاری شدن سیل پایین پیشانی من و پل بینی کافی نیست), او به من سیلی چند بار در سراسر صورت برای اندازه گیری خوب.
ضربت سخت زدن! گونه چپ سوخته به عنوان کلمات «شما به یاد داشته باشید به رفتار دفعه بعد، پسر!» و چشمان شعله ور با خشم و خشم من تا به حال در او تا به حال قبل از این دیده نمی شود.
خدای متعال من, او واقعا به یک ملکه تبدیل شده بود, نه کمتر, حداقل از نقطه نظر ذهنی, و به عنوان من به تلاش (بیهوده) روند همه این, من احساس با صدا غذا خوردن جامد به گونه راست.
و پس از آن, من درد شدید در پا چپ من احساس, و با صدای بلند «آخ» من فرار به عنوان من متوجه شدم او فقط با تمام قابل توجهی او مهر بود «فله» اگر نه «ممکن است» (و نه, آن بود «کنه»; من فکر می کنم شما به یاد من ذکر چقدر قوی برخی از این دختران هستند).
سقوط به زمین, سرگیجه, و چیزی که بعد از من می دانستم که من بود «چهره عمیق» در املت, به عنوان او این فرصت را گرفت به سخت کار کردن صورت من عمیق به «eggy» ظروف سرباز یا مسافر در مقابل من, یک پا regally در بالای سر من.
«من به شما نشان می دهد، پسر!» , گفت: این تنفس آتش تقریبا 25 ساله زن شرور چینی, و در اینجا من باید اعتراف کنم که من تقریبا شروع به ریختن اشک, بنابراین من در این ناگهانی شگفت زده شد, تغییر ناگهانی در او, و بوسه پای او و التماس او را به بازگشت به قدیمی خانم کری.
سخت, قدرتمند و خواستار هر چند «نسخه قدیمی» بود, نسخه # «ارسال انگلستان» چیز دیگری بود در دسترس نباشد, دوست من.
چشمانم را بستم، مایل بودم تکه های املت و تکه های شیشه ای که وارد چشم ها، بینی ها یا لب هایم نشوند، سه ناحیه آسیب پذیر روی صورت من همانطور که ممکن است تصور کنید.
«مثل آن، پسر»، او به طور ناگهانی صحبت کرد، این بار با سم کمتر، از بین بردن پا از بالای سر من، اما یک «نوع سرد از تهدید پنهان» به صدای او وجود دارد با این حال، و این من را لرزاند.
خانم کری - جلد #2 توسط مایک واتسون
و جیغ هم همینطور، همونطور که یه زرده ولگرد پلک منو زد، ولی وارد نشد.
ولي يه کار ديگه هم کرد نه در اون نقطه، اما...
«بچه رو پخش کن» و منظور روشن بود, و من بدبختانه گسترش پاهای من گسترده در حالی که در موقعیت زانو زدن, چهره هنوز هم در ظروف سرباز یا مسافر چسبناک پایین بر روی زمین به خاک سپرده شد, و آن را نمی خواهد در حداقل کمی ناامن فرض کنیم که من تا به حال «املت» به جای یک چهره در حال حاضر.
این مرا به یاد یک حادثه در یکی از رمان های مورد علاقه من توسط P.G.G.Wodehouse محترم, و خیلی خنده دار آن است که آن خرس ذکر در اینجا. نمی توانم نام رمان را کاملا به یاد بیاورم، اما این یکی از سریال های «Jeeves» است، آن پیشخدمت بی نظیر که به نظر می رسید بارها پوست «کارشناسی ارشد ووستر جوان» را نجات می دهد.
«با تشکر از شما Jeeves», من فکر می کنم عنوان بود.
و در اینجا، با توجه به دلایل خاص آن اتفاق افتاده است که برتی ووزر در یک کشتی پر از «خنیاگر سیاه پوست» گیر کرده بود (اصطلاح «سیاه پوست» که در اوایل دهه 1900 مشترک زمانی که این رمان نوشته شده بود) و تا به حال برای فرار بدون صاحب کشتی، زبر و خشن «استوکس قدیمی» توجه.
نقشه فرار همانطور که توسط Jeeves مشخص شده بود، خوب، چهره ووستر را سیاه کرد تا او «یکی از گروه» را در «ضخیم شب» ظاهر کند، قایق را با آنها آتش زد و بر این اساس فرار کند.
پیش از این هرگز نویسنده ای مانند P.G Wodehouse وجود نداشته است، در کمدی بسیار ماهر است و در استفاده از کلمات زبان انگلیسی برای توصیف رویدادهای کمدی (خنده دار) و وقایع در جزئیات عکاسی و بسیار «خنده دار تند و تلخ» مهارت دارد و احتمالاً هرگز نخواهد بود، خواننده عزیز من.
به نظر می رسید یک طرح به اندازه کافی بی عیب و نقص بود، و اگرچه ووستر سرانجام آن را انجام داد، و با موفقیت «فرار کرد»، شرمساری او در حال حاضر هیچ چیز در مقایسه با من نبود، در حال حاضر، کمر بالا در هوا و پاها گسترش یافته است، و احساس وحشت مطلق مرا به خود جلب کرد، همانطور که فکر می کردم او آماده می شود تا ضربه ای به جواهرات خانوادگی برساند، ضربه ای که قبلا هرگز دریافت نکرده بودم، دردی که ماهیت آن را احساس نکرده بودم.
«خانم، لطفا! من متاسفم!»
«منو ببخش، خانم!»
و این کلمات از روی من فوران کرد، اما حالت «کثیف» که در آن بودم اطمینان حاصل کرد که صدای اسب ضرب المثلی با نصف نیمی که در شکمش گیر کرده بود، و اصلا معنی نداشت، مثل امواج رادیویی «انسان» درهم و برهم بود.
و ضربه بسیار ترس به آجیل هرگز آمد, اما آن را ترور من یک لعنتی کاهش نمی کمی, به عنوان من انقباض غیر ارادی ماهیچه هر بار که من «احساس» او بلند آن پا از او!
تمام بدن من تکان داد به عنوان من احساس چند ضربه به منطقه خلفی چپ, اما کسانی که احساس عجیب و غریب «آرامش بخش» در مقایسه با آنچه که قبلا اتفاق افتاده, و پس از آن, در نهایت, قدیمی خانم کری بازگشت.
یا بنابراین من فکر کردم, از جایی عمیق در «مجاورت عمومی» من شنیده ام خنده به سرقت رفته یا دو.
«تو خيلي دوست داشتني شدي، پسر! وجود دارد شما هستند, در حال مجازات برای تخلف, با چهره خود را عمیق در آن ظرف غذا لعنتی خاک سپرده!»
و بعدش اين اتفاق افتاد وقتي که اون يه تيکه نون برشته سوخته رو کونم کرد
«چه آنها wedgie پاسخ», تکان خانم کری به عنوان من ناراحتی squirmed, کره ساخت الاغ من نرم و صاف و آسان تر برای قطعه نان به اسلاید در.
و همانطور که آن را به سرعت به عنوان آن را در تضعیف، آن را تضعیف، ظاهرا به جایی پرتاب می شود، اما جایگزین دیگری. این نوع از احساس مانند «میکرو آلت تناسلی» وارد شد و ترک الاغ من به طور تصادفی, ویلی nilly, اما آلت تناسلی مرد هرگز احساس این «خشن» آن را انجام داد?
«سبزیجات، سبزیجات» این نماد جدید خانم کری را شعار داد، و تقریباً مثل یک آواز یوگی به نظر می رسید. «Wedgie پسر», او trilled.
و همانطور که او ادامه می داد، من به یاد می آورم فکر می کردم که «آواز سبزیجات» در مورد چه بود.
منظورم اينه که، آره من يه گوه تو کونم داشتم، اما...
«تناسب اندام، پای من (و در اینجا او یک ضربه جامد را به سمت راست خلفی تحویل داد)!» اون ناگهان آرومش کرد. «تو خوردن سبزیجات رو دوست داری، مگه نه پسر؟»
و با ضربه نهایی، این بار به مرکز ناحیه خلفی منتقل شد، ضربه ای که آخرین تکه نان تست را 99 درصد از سوراخ من فرستاد، به من دستور داد که بنشینم، و آنچه در اطرافم دیدم، مرا شورش کرد.
به خاطر املت زیاد نبود، یا همه جا به هم ریخته بود.
این شیشه و چین که به نظر می رسید به هر گوشه و مخفیگاه از اتاق حل و فصل نیست (و که من می خواهم یک ساعت بعد پر زحمت تمیز کردن صرف, squirming به عنوان من اجازه داده نشد به حذف «آخرین wedgie» از الاغ من به عنوان من تمیز).
و به نوعی، فقط به نوعی، من می دانستم که چه چیزی قرار است اطمینان حاصل شود، همانطور که تکه های نان تست را دیدم که داخل و خارج رکتوم من بود که نزدیک من پراکنده شده بود.
حقیقت، خواننده عزیز من، دوباره 20/20 است و من فکر می کنم به یاد می آورم که جزئیات گرافیکی کمتری را که احساس می کردم وقتی که دستور دادم تقدیر خود را در حجم 1 و حجم 2 لیس بزنم، اما یکی از «سود» این بود که عضلات معده من به خوبی آموزش دیده بودند که در حال حاضر پرتاب نکنند، و همانطور که او به من دستور داد که تکه های نان تست را بخورم، هنوز هم می توانم انجام دهم تا هر قطعه را پایین بیاورم آنها را بدون جسارت به طعم و مزه آنها «gulped».
خانم کری - جلد سه
اما با وجود نیت من از مزه نکردن، طعم وحشتناکی «ترش» را در آنها به وجود آورد، و هرکسی که (امیدوارم نه) تا به حال «نان تست از انتهای عقب» را طعم داده باشد، می داند که من به چه چیزی اشاره می کنم.
و بالاخره از این خوشحال به نظر می رسید وقتی روی تخت خوابید، و می خندید وقتی تکه های تند و زننده نان را می خوردم، و گوشیش را در می آوردم.
کلیک کنید، کلیک کنید! آن رفت, به عنوان او هتک حرمت من برای آیندگان اسیر, و هر چند آن را با یک کلیک های مختلف به آنهایی که گیره نوک پستان وحشتناک من در زیر ذکر شد را بود, آن را کمتر تحقیر آمیز و ترس الهام بخش بود.
و او چندین نظر در طول این مصیبت تمام ساخته شده, به هر یک از آنها من بود (بدیهی است و یا دیگری!) انتظار می رود برای پاسخ.
«پسر wedgie را دوست دارد به خوردن سبزیجات, او نمی کند!»
و همانطور که من به او نگاه کردم به صورت گنگ و وحشت زده، آخرین تکه نان تست هنوز هم در داخل «مقعد پسر گوه» «گوه» بود، او دوباره صدای فریاد زد، و مثل گله ای از فیل های عصبانی بود که با هم صدای بوق می زدند.
«من گفتم...!»
«اوه، بله، دارم، خانم! البته که دارم، البته! ...» و من به طور غیرمستقیم به عنوان...
... کلمه من!
البته در سری خانم کری بیشتر وجود دارد!
اما این چیزی است که شما یک الهه واقعی، سوگند ملایمی؟
الان بايد عجله کنم بازگشت به زودی با بیشتر!
بهترین،
مایک واتسون
PS - این پست برای اولین بار ظاهر شد اینجا - لینک متعارف
اما از آنجا که متوسط دید مناسب برای تعلیق حساب، خوب، از دست دادن آنها! ههه
مطلع خانم کری در حال حاضر - کتاب، منظور من! شما هرگز نمی خواهید آن را قرار داده - - که من تضمین می کنم.
PS #2 - بزرگ با تشکر از شما به تمام خریداران جلد کاغذی، که نشان می دهد شما واقعا به آن هستید!